لیموزیک | دانلود آهنگ جدید | دانلود آهنگ

ورس1

گوشه ی این اتاق یه مرده ساکته

یه مرد که قلمش شده پره حادثه

من فردایی و میخوام که توش بهترین بشم

که هرکی منو دید بگه راوی لایقه

اینا نمیدونن چی میگم یا از کجا پریدم

من تو شب مخوف حتی ترس مترسک و دیدم

تو کوچه های وحشی وحشتمو چیدم

فرشته بود گرچه از نگاهتون دیووم

منم دلم میخاد گاهی خنده باشه رو لبم

نگن افسردست نگن چرا همش تو لکم

میسازم فردامو روشنه درونم کودکم

که عشق مادرم از خودمو بودنم

منم له شدم تو این جنگه طبقاتی

منم رفتم سمته گنج و طلا یابی

فهمیدم گنج منمو طلا ذهنمه

جلو آینه به خودم میگم چقدر توانایی

گذشتم از رو خودمو از گذشته رد شدم

خوبیامو کنار گذاشتم پسر بد شدم

باید بگزره حتی غم و فقر و درد من

باید یه ایران بزنه هِد با بیت و رپ من

من اون گنجشکم که امروز عقاب و میبلعه

مشکلات و میسنجه،

گاهی بهش میخنده

گاهی وقتا رد میده، گاهی وقتا بی رحمه

من پیر شدم پیر تر از پیره مرده قصمون

پیراهن‌یوسفم وصله زده با رنگه خون

منم عاشق شدم .. یادش بخیر سگ تو روت

منم دلم میخاد بازم ببرم دست تو موت

بغل بگیرمت تورو نفس بِکشمت

تو طعم زندگیو میدی تورو بچشمت

دنیا جهنمم بشه

بگم تو بغل بهشتمه

ورس2

من یه جاهلم که نقش گرفتم از تئاتر شما

یه باغبون که جون میگیره با نگاه به گلا

سیر میشدم من از کنایه خوردنُ

سکوت میکردم که بشم هم صدای خدا

من یه رویه سادم مایل به تکرار

یه بی قانون که میکشیده ناله هاشُ اجبار

یه دریا نوردی که می‌کرد قایقشُ غرق

یه روشنایی که میکرده سایه هارو انکار

یه متن بیخودی یه شعر کهنم

یه زبونم گرفته دلش هوای لکنت

یه گشنه که همیشه لقمه می‌گرفت از بغض

یه مستحق که افتاده به دستُ پای قدرت

هر چی میگفتیُ منم دیگه نفهمیدم دادا

گفتی  نفس تو از جای گرم میادش بالا

من هر طرفی میگشتم دنبال حقیقت

یه روز جنازمم پیدا میشه همین اطراف ها

بغل رود خشک شده غروب  نگات

یه مردِ بی دین با کلی اعتقاد

من بعد رفتن فهمیدم  احتمالِ

بازم پا فشاری میکردم روی اشتباه

خالی شدم از خلایقت خالق درد

خودت گفتی برو جلو من مراقبتم

من همون عابرم تو حاله همون مرد

همون آلت قتلی که تورو قاتلت کرد

نفسام حبس شدن تو قفس سینم

با این که کور بودمُ خودم صدمه دیدم

دستامُ ول میکنم طرف پیرهنت

اگه لخت باشیم از شرم بدنت میگم

ولی تموم حرفات با دلم دروغه

تموم حست به من کاملا دروغه

من همون پادشاهم که باطنش نوبوغه

یه غروب کرده ایم، که عاشق طلوعه